چرا کتاب های ترسناک باعث ترس نمی شوند؟

به گزارش مقاله های علمی، ژانر ترسناک ژانر شگفت انگیزی به نظر می رسد. هوادران این دست ساخته ها زمان خود را به اثری اختصاص می دهند که یک احساس ناخوشایند برایشان تداعی گردد. احساسی که هیچکس دوست ندارد در دنیای واقعی تجربه کند. احساسی که حتی در موارد شدید می تواند منجر به مرگ گردد! با تمام این اوصاف، ولی ساخته های ترسناک طرفداران فراوانی دارد؛ از فیلم و سریال گرفته تا بازی و… کتاب های ترسناک؟!

چرا کتاب های ترسناک باعث ترس نمی شوند؟

اشتباه نکنید. هدف این نیست که بگوییم کتاب های ترسناک هوادری ندارند. یا کتاب های ترسناک کمی وجود دارند. بلکه، پرسش این است که آیا کتاب های ترسناک به راستی ترسناک هستند؟ از خود بپرسید که چند بار هنگام خواندن یک کتاب ترسناک واقعاً حس ترس و وحشت را تجربه کردید؟ و این دفعات در مقایسه با تجربه های ترسناک فیلم ها، سریال ها، انیمیشن ها و بازی های ویدیویی در چه نسبتی قرار دارند؟

خیلی ناباورانه و دور از انتظار نیست اگر گفته گردد که کتاب های ترسناک به مقدار دیگر مدیوم های تفریح باعث ترس و وحشت مخاطبان نمی شوند. ولی علتش چیست؟ در این نوشتار به کتاب های ترسناک سر می زنیم تا بازگو کنیم چرا این آثار نسبت به دیگر همتایانشان از دیگر گونه های تفریح باعث وحشت نمی شوند.

حسی جدای ترس

هر چند نام ژانر، وحشت و ترسناک گذاشته شده است، ولی همه ساخته های وحشتناک تنها در پی ترساندن مخاطبانشان نیستند. ساخته های ترسناک در همه مدیوم ها علاوه بر این که حس ترس را به مخاطبان تلقین می نمایند (همان حسی که باعث جمع تر شدن حواس، بالا رفتن فشار خون و ضربان قلب و دیگر دگرگونی های بدن می گردد تا آماده جان سالم به در بردن از یک شرایط بغرنج شوید)، عواطف و احساسات دیگری را نیز تحریک می نمایند.

در آثار ژانر وحشت فراوانی رویداد ها و پدیده هایی وجود دارند که باعث بروز احساساتی همانند ناخوشی، ناراحتی و بیزاری می شوند. بنابراین، شاید چندان عجیب نباشد که یک اثر ترسناک به جای ترساندن چنین احساساتی را به بازی بگیرد.

نبود المان های دیداری و شنیداری

مهم ترین المان هایی که باعث می شوند کتاب های ترسناک نسبت به دیگر گونه های مدیوم تفریح کم تر باعث وحشت شوند، استفاده کم تر از گیرنده های ادراکی افراد است. در یک رمان و کتاب ترسناک تنها متن عرضه می گردد. البته در مواردی تصویرسازی ها را نیز شاهد هستیم، ولی به طور کلی این متن ها هستند که بخش اصلی یک کتاب، رمان و هر گونه نوشته ترسناک را تشکیل می دهند.

فیلم ها، سریال ها، بازی های ویدیویی و دیگر گونه های تفریح از این دست، نه تنها با متن و داستان کوشش در ترساندن مخاطبان خود دارند بلکه المان های دیداری و شنیداری نیز جزو پایه های اساسی عرضه محتوایشان به شمار می آیند.

سناریویی را تصور کنید که در آن پروتاگونیست یک داستان ترسناک، بدون داشتن هیچ ابزاری برای دفاع از خود، در یک گوشه تاریک و تنگ گیر افتاده و پنهان شده است. هیولا (یا آدمکش) ماجرا وارد محیط می گردد و با هر گامی که برمی دارد و صدایش در پیرامون منعکس می گردد یک قدم به قربانی احتمالی بعدی خود نزدیک تر می گردد. عرق چهره پروتاگونیست را پوشانده، بدنش کمی به لرزش افتاده، به سختی آب دهان خود را قورت می دهد، سایه هیولا/آدمکش روی او می افتد و ناگهان سر و کله هیولا/آدمکش به شکل کامل در برابر پروتاگونیست پیدا می گردد.

همه این توصیفات در چند خط و در برترین حالت سه یا چهار پاراگراف جا می شوند. اگر این بخش متن طولانی تر از این گردد، احساس انگیزی خود را به مرور از دست می دهد. کوتاه بودنش نیز هم جزئیات کم تری در خود جای داده است و هم خیلی زود به نتیجه می رسد و احساسات برانگیخته شده پشت سر گذاشته می شوند. البته هیچ المان آوایی نیز در هنگام خواندن متن وجود نخواهد داشت. تمام این متن باید به دست خود خواننده درک و مجسم گردد تا برترین اثرگذاری را داشته باشد.

با نگاهی به این نمونه، می توان فهمید که ترفند های کتاب های ترسناک برای ایجاد حس وحشت بسیار محدودتر هستند. همین سکانس را در یک فیلم ترسناک تصور کنید. آوای هر گام در گوش می پیچد. موزیک تنش زا از ابتدای سکانس شروع می گردد و در لحظه آخر به نقطه اوج می رسد. نورپردازی، قاب بندی و حرکات دوربین، آنتاگونیست را تا لحظه آخر به شکل یک راز پنهان نگه می دارند و پروتاگونیست را به شکل یک بره آماده سرو به تصویر می کشند؛ و در انتها یک جامپ اسکر هوشمندانه!

ولی گل سر سبد ژانر ترسناک را در دنیای بازی های ویدیویی می توان جست و جو کرد. جایی که نه تنها المان های دیداری و شنیداری دخیل هستند بلکه کنش خود بازیکن نیز در روایت تأثیر می گذارد؛ کنشی که یا منجر به باخت او می گردد یا بردن. حالا انتخاب با خود اوست!

حواس پرتی

دنیای مدرن پر است از حواس پرتی های مدرن. از خیابان های پر از ماشین های پر سر و صدا گرفته تا انواع گجت ها و ابزار هوشمند؛ ساعت، موبایل، تلویزیون، کنسول بازی و خیلی چیز های دیگر. کافی است چند دقیقه سرگرم خواندن متنی شوید تا همه این هیاهوی بیرونی، گیرنده های ادراکی تان را مشغول نمایند تا ناگهان سر بلند و کنید و بفهمید از یکی، دو صفحه ای که خواندید هیچ چیزی به یاد ندارید.

به همین ترتیب، هر کتابی، در هر ژانری، کار پرچالشی دارد تا بتواند احساسی در خواننده برانگیزد. یا شاید بهتر باشد که بگوییم مخاطب کار سختی دارد تا محیطی مناسب خواندن یک متن پیدا کند.

تجربه فیلم ها و بازی های ترسناک نیز روی تجربه کتاب های ترسناک تأثیرگذارند. در هر حال مدیومی که تنها از یکی از ابزار های ادراکی انسان بهره می گیرد نمی تواند چندان با مدیوم هایی رقابت کند که گاهی مخاطبانش احتیاج دارند چشم های خود را ببندند یا گوش های خود را بگیرند تا کم تر بترسند.

ماجرا شاید برای انسانی که در قرون گذشته زندگی می نموده و تنها حواس پرتی هایش مربوط به گذر دیگر موجودات زنده و رویداد های طبیعی بوده است متفاوت باشد. ولی انسان مدرن تنها می تواند به مدت و به مقدار محدودی روی یک متن تمرکز کند؛ چه برسد که از آن انتظار ترساندن داشته باشد.

پیش بینی پذیری و افت کیفی

زمانی بود که خون آشام ها موجودات خون نوش ترسناکی به شمار می آمدند که وحشت به دل مخاطبان می انداختند. گله های زامبی ها پدیده هایی چندش آور و باور نکردنی به نظر می رسیدند که تنها راه زنده ماندن از دست آن ها فرار بود؛ و پدیده های ماورایی در پی این بودند تا با شکار انسان ها، آن ها را تبدیل به قربانیان و بردگان بی مغز خود نمایند.

ولی این روز ها از خون آشام ها در داستان های کمدی و عاشقانه استفاده می گردد، نوجوان ها و جوان ها چشم به راه یک آخرزمان زامبی وار هستند تا کمی خوش بگذرانند و پدیده های ماورایی نیز از باور فراگیر کنار گذاشته شده اند.

این ترتیبِ استفاده بیش از مقدار از المان های داستان ها و رمان های ترسناک آن ها را دچار استهلاکی نموده است تا دیگر تأثیرگذاری و صلابت دوره های گذشته را نداشته باشند. به همین علت، دیگر مخاطبان آن قدر با چنین المان هایی نمی ترسند و در پی نوآوری های دیگر در دنیایی هستند که رو به خشکی و بی محتوایی می رود.

از طرف دیگر، تکرار دوباره و دوباره داستان های ترسناک به پیش بینی پذیری آن ها اضافه نموده است. برای همین نیز، هر چقدر یک داستان تازه خوب هم نوشته شده باشند، باز هم مخاطب کم و بیش می داند که چه مسیری را خواهد پیمود و به چه نتیجه ای می رسد؛ و صحبت در خصوص داستان های خوب تازه شد. خب، از آن جایی که احتمالاً در دوران مدرن کتاب و داستان متنی یکی از مقرون به صرفه ترین گونه های تفریح از نظر فرایند فراوری و سرمایه گذاری باشند، نظارت بر کیفیت و برگشت سرمایه آن ها نیز به مقدار فیلم ها، بازی ها و سریال هایی نخواهد بود که بودجه های میلیونی احتیاج دارند. به همین علت نیز شاید کتابی که به عنوان یک نوشته ترسناک به سراغش رفته اید، به سادگی، یک نوشته نه چندان خوب باشد که کیفیت قابل قبولی ندارد.

پس کتاب های ترسناک دیگر کارآمد نیستند؟

با همه این دردسر ها و چالش ها، نمی توان گفت که کتاب های ترسناک دیگر کارآمد نیستند. نوشته های ترسناک توانسته اند دورانی طولانی انسان ها را سرگرم نگه دارند و حتی در دنیای مدرن امروز نیز هنوز حضور پررنگی دارند؛ نمونه اش همه ساخته های ترسناکی است که هنوز هم که هنوز است این روایت های ترسناک را در مدیوم های دیگر برمی گردانند و مورد اقتباس قرار می دهند. پس، شاید احتیاج باشد که شیوه کتاب ترسناک خواندن کمی دچار دگرگونی گردد!

منبع: ویجیاتو

منبع: فرارو

به "چرا کتاب های ترسناک باعث ترس نمی شوند؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چرا کتاب های ترسناک باعث ترس نمی شوند؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید